درگیر تو بودم
شاعر: دکتر کمال حسینیان زاده
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
هرتیر دعا چون ز کمان جست خطا رفت
هرچند شب و روز مرا دوخت به آهم
گوشی نشنید این همه آهی که فضا رفت
از دست چه کس نالم و فریاد بهکه دارم
دیدم که چه کس تیغ کشید و به خفا رفت
داند که مرا زور و زری نیست بدامان ولی
نقدینه من عمر گران بود که در کار دعا رفت
بیداری هر شب غم هجران مرا دیده بنالید
از اول شب درپی او رفتم و تا صبح صبا رفت
دیدم کاین موی سپیدم بهنگاهت گذراندی
افسوس خموشت پدیدار که عمرم به فنا رفت
ای دوست کنون خاطره بر من توچه گویی
دانم که در این ره تو ندانی که چهها رفت
مشتاقم اگر بار دگر زاد مرا مادر گیتی
جویا بشوم ناله آن زادهی قبلی به کجا رفت
پیداست کمالا که نصیب تو برین خاک
چون آه که بر سینه گذر کرد و هوا رفت.